کپک زده مغزم را با سودای صبح گاهانه تو می جویم
تا شوری دریا را با طعم تلخ شوریش به جوشانم
ای تو که همراه منی ، عاشق منی ؟
تو که از صبح با من با برهنگی به تاریکی می رسانی
عاشق منی ؟
تو که حتی رنج زخم زبون کبوتری که گرسنگی خود را همراه خود میاورد ، نداری
عاشق منی ؟
راستش را بگو
منی که باتو بی تو تا زیر زمین این زمین رفتم
منی که با هستیت نیستیت تا اعماق ترین ترین دریا رفتم
باز هم خوابم ؟
راستش را بگو ؟
موهایت دارد صورتم را به شی ون می اندازد . ورش دار
شب بخیر