آن ناکرده گنه منم خیام
که دهانم بو می دهد ولی کج نشده است
سر چند راهه ی تاریخ گیچ و مبهوت
با کوله پشتی
مانده ام که از گذشته ام یا به آینده میروم
به کدامین سین باید التجا برم تا حق مادرم را از هوویش بگیرم
خسته می شوم وقتی سرم را از روی بالین بر میدارم
ولی
بالین ام بوی خون می دهد ... خون بالین اش
من این روزها حال همیشگی ام را دارم
هم آغوشی با کتاب هایم را به فاحشگی با نتهای سکوت تنهایی ترجیح میدهم
نبیلنوشت :
توهم زدایی افکار نامعلومی که دیروز روشنفکر بودند ، امروز کیسه به دستند
وقتی با « هله یاروم بیا دل داروم بیا » باباکرم میرقصیدند
غافل بودند از اینکه اسفالت کوچه ما روزی ترک خواهد خورد . امروز خورد
بیشتر حال ناله نوشتن نیست
برای ادامه به الکی محسن نامجو مراجعه بفرمایید .