نمی توان گفت که ما از ایمان بی بهره ایم . تنها همیت واقیعت ساده زندگی ما از چنان ارزش ایمانی بر خوردار است ، که هرگز از آن تهی نمی گردد .
این ارزش ایمانی در چیست ؟ ساده است ، انسان نمی تواند زندگی نکند
درست در همین نمی تواند است ، که نیروی جنون آمیز ایمان نهفته است ؛ در همین انکار است که نیروی ایمان شکل می گیرد .
نیازی نیست که از خونه بیرون روی . پشت میزت بمان و گوش کن . نه ، حتی نیازی نیست که گوش کنی ، فقط منتظر بمان . نه ، حتی نیازی نیست منتظر بمانی ، فقط یکسره بی حرکت و تنها باش . جهان خود را آن چنان که هست بر تو . عرضه خواهد کرد . جز این نمی تواند کار دیگری بکند . او سرمست و بی خویش فراروی تو به پیج و تاب در خواهد آمد .
پ ن : دوستان خوبم ، از شما میخوام برای این پست عنوان یادداشت انتخاب کنیند .
تا این هنگام تنها صدا ، صدای باران بود . اکنون آواز جریان آب به گوش می رسد ، شاید باران پایان یافته باشد .
طبیعت ، تسلسل اشکال و دوره هاست : یخ به آب و آب به ابر و ابر به باران تبدیل می شود . گیاه می خشکد تا دانه به بذر مبدّل گردد ، و بذر بر خاک می پوسد تا نسل گیاه جاودانه شود .
جریان رود ، نشانه پایان یک دوره است . حلقه یی به حلقه ی دیگر تبدیل شده است تا رشته ی تسلسل کلّی هم چنان در این کارگاه بافته شود .
امّا برای جزء ، معنی هر آغاز چیزی به جز مرگ مسلّم نیست ؛ و با این همه ، زنده حضور قاطع مرگ را همیشه به تردید باور کرده است :
آیا آواز آب نشانه پایان دوره است ؟
مایه ی اندیشه گی شعر بعدی نیز همین است : مّد ، مرگ جزر است و جزر ، مرگ مّد ! تپش جاودانه ی قلب دریا جز این تناوب نیست .
صدای آب .
آیا باران های تابستانی
پایان یافته ؟
سوگی ( هایکو )
آنها همه با هم با هرزه درایی آشفته و درهمی پرسش میکنند چنان که گویی در صددند تا بدین طریق رد و نشان کلیه پرسش های اصیل را محو کنند . نه ، یاران راستینم را نمی توانم از میان پرسندگان ، از میان جوانان ، پیدا کنم . سالخوردگان و خاموشانی نیز که اکنون خود جزو آنها هستم ، در این مورد دسته کمی از جوانان ندارند . از هر چه بگذریم سر تا پای این پرسش ها به چه کار می آیند ، مگر نه این که از همه آنها کاملا سر خورده شده ام . احتمالا رفقای من به مراتب از من عاقل ترند و راه های خوبی که برای تحمل این زندگی اختیار می کنند کاملا از نوع دیگر است . لیکن ناچارم اضافه کنم که این راه ها ، اگر چه شاید در روز مبادا دردی از آنحا دوا کند ، یا تسکین دهنده و آرامبخش باشد و در شخصیت آنها منشأ تحولی شود ، اما در مجموع همان قدر مهم اند که راه زندگی من اهمیت دارد ،زیرا این که به هر سو می نگرم نشانی از موفقیت آنها نمی بینم ، چه اهمیت دارد . می ترسم که آخرین چیزی که به مدد آن رفقایم را تمیز خواهم داد ، خود موفقیت باشد .