سلام به همه . اونایی که احمدرضا احمدی رو می شناسند ، دست ها بالا .....
دیشب ...
دیشب ما هر سه نفر به مرگ فکر می کردیم
سیبی را میان خود تقسیم کردیم
سیبی سرخ نبود
سیبی پژمرده و نزار بود
سیب را در کوچه رها کردیم
صدای دو عابر را شنیدیم
که بر سر تقسیم سیب ستیز می کردند
دیشب ما سه نفر می خواستیم
مرگ را میان خود تقسیم کنیم
چاقو نداشتیم
چاقوی ما کند بود
مرگ هم عجله داشت
که از خانه ما برود
مهمان همسایه ما بود
صدای شکستن بشقاب های همسایه را
شنیدیم
هر سه نفر به خواب رفتیم
سلام مهربان
دعوتید به خواندنم
"زندگی جهنم زیباییست"
سلام یکیش خودت بودی. اون دو تای دیگه کی هستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ولی زیاد جالب نبود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام نبیل
راستی این اسمه واقعیته؟معنیش چیه؟
چه قشنگه.تکراری نیست خاص و متفاوته
این که اسمش رو گفتی کیه؟من دستم پایینه
این شعر ماله اونه؟
چرا من این بار انقدر سوال پرسیدم؟
اصلا حالم خوبه؟
نکنه قاطی کردم؟
نکنه خل شدم خودم هنوز خبر ندارم؟
شما خوبی؟
خانوم بچه ها خوبن؟
چه خبرا؟
سلامتی . شما خوبی ؟؟
بازم سلام
حالم بد که نبود اما انگار یه کم قاطی کرده بودم که الان خوب شدم دیگه
سلام آفرین به این سلیقه خیلی زیبا بود شعرهای قشنگی گذاشتید ممنون
با شعری از هوشنگ ابتهاج به روزم منتظر حضور گرمت هستم
روزی که گونه و لب یاران هم نبرد
رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت،
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانهها و غزلها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گل فشان
سوی تو،
عشق من ....