نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

واژه فقط یک واژه است و هیچ ....

 

واژه مبانی اتفاق های گذشته ، حال و آینده را نشانه روی میکند . 

یا افکار مخشوش شب بیدارزده تحریم شده را به کنجکاو می کشاند . 

 

نیاز واژه برای هر فرد ...... 

جامعه دگرگونی که شروع اش با تنگنای نباورپذیری  بغل دستی شروع شد ، هنوز دنباله روی افکار خشن و پرخاشگر است . این پرخاشگری یا افکار ،  هول و هوس رانی افرادی ست که ژنی از بقایی دایناسورها به ارث برده اند . دایناسورهایی که بویی از طبیعت نبرده اند و برای خالی کردن تعفن خود به هم پیالگی خود نیز رحم نکردند . 

 

اینها واژه را می شناسند ؟ 

واژه را می شناسند به درستی هم می شناسند ولی واژه ای را مقبول دارند که ترشح افکار ترشیده قرون سنگی خود است . 

آنها زیبایی را در کوبیدن سنگ بر سنگ می بینند . انها افسانه چوب دستی جادوگرهای قصه ها را باور دارند و ره روی دنباله آن پیرزن دماغ گنده هستند . 

انها کسانی هستند که در دستشویی فرنگی از آفتابه استفاده می کنند و هنوز واژه ایی به نام سیفون به گوششان نخورده  است چه برسد به کاربرد آن . 

نکته : اگر میخواهی نبینی حکمتت را          پس بکش سیفون بالای سرت را  

 

باید واژه را ترقی داد ؟؟!! 

اما چگونه ....

در جهانی که افراد برای به دست اوردن یک سیخ جیگر در جیگرکی بغل دستی خود را کور میکنند. 

 

تاریخ نشان داده است که واژه فقط یک واژه ست و هیچ کاربردی ندارد . فقط غریزه است که نقش واژه را بازی می کند و سرنوشت را قلم می زند . سرنوشتی که تصمیم گیری آن به روابط فردی یا شخصی حکم ران بستگی دارد . 

بداهه نوازی و خلاقیت در یک آن . تصمیم یک لبخند از سر بی حوصلگی ....  

اینجا برای منه پیرمرد جایی نیست .

خاطره خیلی نزدیک نفوذی در دلم ایجاد کرد که تا چهل سالگی از یاد نخواهم برد .  

دست گورکن هایی که امروز قلم می نویسند . نستعلیق . 

صحبت از افکار نیست درد دل کفتار است  

 

گوشه نشین گوشه گیر دلم این روز ها سه تار می نوازد . تلفیقی 

این روز ها بی پروا انگشتش را در دماغش فرو میکند . چه شیرین است حرف هایی که می نوازد 

 

رسوایی پیوندهایی که امروز همجنس باز شده اند  

جاده ایی که انتهایش خط سفید ممتد است 

همه و همه .... 

دیدن بدن عریان پلنگ صورتی برای بکارتی ها  

دیدن تجاوز به دخترک کبریت فروش  

لگد مال کردن قلب اقاقیا 

همه و  همه ..... 

 

به زودی یک کوله پشتی و یک جفت کفشی که بند نداشته باشد خواهم خرید

۶X۴

 

یک خنده ملیح 

کمی شرم  

به ..، به ..، چه ( سورپریزی ) 

نیم رخ  

نه ، این طور ..، خوب 

یک لحظه ..، آه ..، 

تیک ، تاک 

ـــــــــ 

بسیار خوب  

خواننده عزیز آزاد باش دیگر  

با نور خوب و زاویه ی  مرغوب 

شش در چهار شما و فوری 

عکسی از آن جناب گرفتم ! 

و با این عکس ..، 

یک لحظه عبث ز زندگی ات را 

تثبیت کرده ام  

اما ..، در این میان حماقت خود را نیز 

تائید کرده ام  

 

                                  نصرت رحمانی . ( میعاد در لجن )