نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

نبیلنوشت ......

از فرط بی هیچ ی ، چیز می نویسم 

همانطور که جهان از هیچ چیزی به همه چیزی تبدیل شده است یا شده ست  

 

اسلحه ات را بردار از روی سرم  

پسر همسایه  

چون دکمه ی بالایی را بسته ایی ، ما را نمی شناسی  

پسر همسایه ؟ 

من ان روز دیدم در ان خانه خلوت 

با برگ های تاریخ کتاب صنایع دستی درست می کردی  

پسر همسایه  

حالا در جیب هایت عطر میذاری  

پسر همسایه ! 

 

من دختری دیدم با چادر های گلمگولی 

با رنگ فشاری  

بر سر کوچه بن بستشان می نوشت 

ورود به محله ممنوع 

فلش هم گذاشت ، اینجوری ---------> 

 

ناز پرورده بار آمده ایی 

دخترم 

هم چون الویه ایی که این روزها ما برای نهار میخوریم 

دخترم  

 

پدربزرگ داشت فحش میداد 

ما او را خوردیم 

دست هایش را من خوردم 

پاهایش را برادرم 

مغزش را دختر همسایه  

وجدانش رو نمیدانم . اخه خیلی شلوغ بود  

پدر ، تو که بودی و دیدی  

پس فحش نده

لگد مال کردن تلیت

اینجا من شب ها عینک می زارم 

آفتابی 

تا سیاهی این افکار سیاه را سیاه تر ببینم  

آن ور چشمه دختری با گلدان  

ایستاده است  

نبض دست راستش میزند . دارد می زند  

 

تو هم توهم تو هم زدی  

اینجا چراغ قرمزه نه اتاق خوابت  

بی حضور آرزو لحظه های سگ سگی  

 

فریاد های نویسنده ای که دارد کبریت میزند  

چای نعناع 

افکارم ویار دارد 

 

من همه نوشته های دنیا رو به مسخره می گیرم  

من همه مرده های دنیا رو به مسخره می گیرم 

من دوباره همه مرده های دنیا رو به مسخره میگیرم 

 

من هفت تیری خواهم ساخت از  

توهم . ترحم . ترشح . تردید . تاپ دخترونه . تسبیح . تکبیر  

بیست و سه / هفت

 

نقطه چین کردن پاردوکس های روز تولد 

خط انداختن دیوارهای زخمی کاهگلی  

 تیک تیک ساعتی که این روزها دستم نیست   

 

شدم خرگوشی که دیازپام ۱۰ خورانده است  

 

کفش هایم کو ... ؟ 

یادم آمد ، داده ام تا بدوزند 

۳۰ دقیقه دیگر آماده می شود  

 

من تمام پیچ های سرگیچه ، تعفن و استفراغ را گذرانده ام 

اما باز هم دارم بالا میارم  

این گردونه ها کی تمام می شود ؟ 

 

 

پ ن : با تشکر از مونا ، که دوساله شدن وبم رو یاداوریم کرد .........

 

اگر کشوری خردمندانه اداره شود 

ساکنانش خوشنود خواهند بود . 

از دست رنج شان لذت می برند 

و از ان جایی که خانه ها یشان را دوست دارند  

علاقه به سفر را از دست می دهند  

 

ممکن است در این کشور چند وسیله ی نقلیه و قایق وجود داشته باشد  

ولی به جایی نمی رود  

ممکن است انبارهای ادوات جنگی وجود داشته باشند  

ولی کسی از آن ها استفاده نمی کند 

 

مردم از خوراکشان لذت می برند 

و از زندگی با خانواده ها یشان  شادند  

تعطیلات را در باغچه هایشان سپری می کنند 

و از کمک به همسایگان خوشنود می شوند . 

 

حتی اگر کشور همسایه به قدری به آن ها نزدیک باشد که 

صدای خروس ها یا پارس سگ ها یشان را به سادگی بشنوند  

از این که بدون سفر کردن به کشور همسایه در سن پیری بمیرند 

راضی اند . 

 

تائو ت چینگ یا دائو د چینگ را می توان کتاب طریقت هم نامید . درباره لائوتزو نویسنده آن اطلاعات دقیقی در دست نیست . گفته می شود او در زمان کنفوسیوس ، حدود پانصد سال پیش از میلاد مسیح ، در چین زندگی میکرده و به سمت بایگان در دربار یکی از پادشاهان آن زمان مشغول بوده است . 

ادامه مطلب : جستجوگر گوگل

بی بی : این حق منه .......

بی بی و پدربزرگ 

 

اولین احسان علیخانی که از ابتدا تا انتها دیدم . 

 

ماه عسل : برنامه برای قهرمان کردن مردم کوچه و بازار 

 

غلام کاردی : زندگی خوب و حاجی پروریش تجربه گذشته ست  

 

اهای مردم تحصیل کرده و بیکار پیش بسوی قمه ، چاقو ، دزدی ، قاچاق  

تا شاید در اینده زندگی راحت و قهرمان پروری داشته باشیم  

 

 

یک اتفاق کوچولو

شاید گاهی نگاهی پگاهی از آن سر در اورد 

 

روزی که آن زن با چادر آمد 

آن مرد با نان از معدن آمد 

 

با دست های سیاه و سیاه . با بوی دود و دود 

دست بر لب های آن زن چادری گذاشت 

 

نان داشت خشک می شد 

 

سیب از درخت افتاد . پارچه را باد برد . زن داشت جیغ می زد  

ان مرد اسلحه کشید . همه داشتند عرق می ریختند 

 

نان داشت خشک می شد  

 

تمام افسانه ها چیکه چیکه قطره قطره شدند 

مشک رو باید سریعتر تکون بدی ، اینجوری کشک درست نمیشه  

 

اونا اگر اونجوری بودند 

رنج دوران برده بودند 

 

رنج دوران برده اید ... رنج دوران برده اید ...