نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

یک اتفاق کوچولو

شاید گاهی نگاهی پگاهی از آن سر در اورد 

 

روزی که آن زن با چادر آمد 

آن مرد با نان از معدن آمد 

 

با دست های سیاه و سیاه . با بوی دود و دود 

دست بر لب های آن زن چادری گذاشت 

 

نان داشت خشک می شد 

 

سیب از درخت افتاد . پارچه را باد برد . زن داشت جیغ می زد  

ان مرد اسلحه کشید . همه داشتند عرق می ریختند 

 

نان داشت خشک می شد  

 

تمام افسانه ها چیکه چیکه قطره قطره شدند 

مشک رو باید سریعتر تکون بدی ، اینجوری کشک درست نمیشه  

 

اونا اگر اونجوری بودند 

رنج دوران برده بودند 

 

رنج دوران برده اید ... رنج دوران برده اید ...

نظرات 10 + ارسال نظر
سایان سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ http://afsordenevisi.blogfa.com

نمیدونم رنج دوران برده ام یانه
خودم که فکر می کنم حسابی بردم.
حتی دلم نمی خواد یادش بیافتم و ازش بگم یا بنویسم.رنج های من متفاوت وکمیابن.راستی لینکت کردم.اگه دلت نخواست بگو بحذفمت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 ب.ظ

الان تو کجای داستان بودی؟؟اخرش رنج کشیدی نکشیدی؟؟نکنه وایسادی بر وبر نگا کردی؟عرق ریختی؟؟ چطوو شددددد؟؟
سیب را دزدیدی؟؟باغبان دنبالت نیومد؟؟

باغبانش خیلی وقته که خوابه .....

الهام چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ http://www.dolfin222.blogfa.com

یاد محمد نوری افتادم.... ربطی داشت؟

منم استاد رو دوست دارم .. ای کاش سرود ملی بود شاید رنج دورانشون تو ذهن ها میموند .

kililili چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ http://sunyavareh.blogfa.com

نان خشک شد.................

بهاره جلالی پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ http://hobabekhakestari.blogfa.com

سلام رفیق

فکر کنم به روزی!!!!!
به ما که خبر نمیدی ولی ما همچنان پرروئیم و بی دعوت با کله میایم کاراتوبخونیم

مث همیشه بیستی

مونا جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://13002000.blogfa.com

سلام
ایول چه جالب بود
حال کردم باهاش

کفشهای پاشنه بلند من جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ http://hina.blogfa.com

تمام افسانه ها چیکه چیکه قطره قطره شدند ...
این یک مکاشفه است نه؟
راستی لینکت کردم...مجبور نیستی لینکم کنی...از این به بعد فقط شعرهام رو دوستام میخونن....

روشنک جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:13 ب.ظ

تجاوز؟ خب من هم به نظر خودم رنج برده ام هرکسی در حد شعورش رنج می بره

هاله یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.haleh-deltang.blogfa.com

رنج که همه میبرن....
تو بگو چطوری و کی تموم میشه...
راستی اصلا تموم میشه؟

هاله دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.haleh-deltang.blogfa.com

حرف خوبی زدی به شدت . اگرچه یه خورده شعاری بود ولی دوستش داشتم.
و رنج یا زجر ! چه فرقی میکنه اقا .. مهم اینکه فعلا شرایط بر وفق مراد نیست دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد