نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

خاک

عکس : نبیل پانیزه

 

در کنارما بود و نیست ، در قلب ما بود و هست . دوستش داشتیم

             و دوستش خواهیم داشت تا زمانی که خون در رگهایمان به رقص

                                                                                           در می آید.

یاد آن هزارتومانی بخیر که بهمون میداد . یاد آن کیف کوچک

                      زیپی که زیر بالشت بود . خاطرات حرف هاش ، نگاه های  

                                                                  عاشقانه اش .. رفت از بین ما .

خودم با دست های بی ارزشم توی دل خاک گذاشتمش . میگویند:

                     از خاکیم . پس ، از خاک اومد و به خاک بازگشت .

زندگی و مرگ

زندگی و مرگ........

نیرو و آرامش........

   

    اگر امروز بمیرم ، هنوز هم ارزشش را دارد .

   حتی اشتباهات وحشتناکی که کرده ام ......... .

   و اگر می تونستم حیرانشون می کردم .

دردهایی که من را سوزانده است و جایش روی روحم مانده

ارزشش را داشت.

برای اینکه اجازه داشتم هر جایی

که دوست داشتم ، قدم بزنم .

 

هر جهنمی روی زمین ........

هر بهشتی روی زمین.........

زیرش....دور از آن ، بطرف آن ، داخل و بالای آن .

  

با عرض ادب و احترام خدمت همه وبلاگ نویسان عزیز از امروزمن هم به جمع شما خواهم پیوست و امیدوارم بتوانم با هدفی مشخص  وبا کمک و مشورت دوستان روشنفکر این خطه وبلاگم را مدیریت کنم .

اهدافم را در یک برنامه ریزی دقیق مشخص کردم که به طور متداوم در وبلاگ به اجرا خواهم گذاشت . برای رسیدن به اهدافم باید یک سری شروط ها را رعایت کنم که همراه با رعایت کردن انها به شما هم توضیح خواهم داد.

......حرکت اول ایجاد وبلاگ بود .........

امروزه در شهرهای کشورمان در میان مردم فرهنگ اصیل و غنی خود را کمرنگ می بینیم . مردم و به ویژه جوانان از هویت ملی خود دور مانده اند. انها در عصر اطلاعات فقط با فرهنگ غرب عجین شده اند . به جای استفاده درست ازکامپیوترو اینترنت به دنبال موسیفی های غربی و بازیهای کامپیوتری و ...هستند . اکنون که قافله علم سرعت زیادی گرفته جوانان ما به خواب عمیقی فرو رفته اند . در حالی که در کشورهای دیگردر صدد پیشرفت و برنامه ریزی برای سی سال آینده و دستیابی به کرات دیگر هستند . جوانان ما برسر این مانده اند که روزشان را چگونه سپری کنند . در این بیست سال اخیرکه حرکت علم سرعت بی سابقه ای دارد در کشور ما هرچه می گذرد حجم و محتوای کتابهای درسی کاهش می یابد و ما راههای مختلفی را برای به حداقل رساندن مردودی بدون در نظرگرفتن سطح علمی دانش اموزان به کار می بریم و یا اینکه از کدامین نظام اموزشی در قرن بیست و یکم استفاده کنیم ، مانده ایم .

درصورتی که امروزه کشورهای دیگر در فکر پرورش متخصصان دستگاههای جدید هستند ما درحال پرورش تحصیل کردگانی هستیم که پس ازفارغ التحصیلی باید بی کار شوند،و به این می نازیم که آمار باسوادان در کشور ما زیاد شده است ،بی خبر از اینکه سواد در قرن

بیست و یکم فقط خواندن و نوشتن نیست،بلکه بهره وری از اطلاعات موجود و استفاده ازتحصیل کردگانی برای دستیابی به تکنولوژی جدید، می باشد. و وقتی امتحان علمی از کشورهای جهان به عمل می اید کشورمان از نظر بار علمی جزء کشورهای آخر است با اینکه می دانیم جوانان ایرانی بهره هوشی بالایی دارند . اگرهم در المپیادهای جهانی مدالهای رنگین کسب می کنیم به این علت است که تک ستارگانی را پرورش میدهیم که با این کار در واقع خود و جامعه خود را فریب می دهیم .

مترسک

یک بار از مترسکی پرسیدم : ایا از ایستادن تنها در این دشت خسته نشده ای؟ پاسخ داد : ترساندن دیگران لذتی عمیق و پایداردارد،به همین خاطرمن از کارم راضی ام و هرگزخسته و بیزارنمی شوم !

دمی اندیشیدم و گفتم : درست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده ام ! گفت : فقط کسانی می توانند چنین لذتی را بچشند که تنشان از کاه پر شده باشد ! سپس اورا رها کردم و به راه خود رفتم، در حالی که نمی دانستم منظورش ستایش ازمن بود یا تحقیر کردن من . یک سال گذشت و مترسک به فیلسوفی دانا تبدیل شد و وقتی دوباره از کنارش گذشتم : دو کلاغ را دیدم که مشغول لانه ساختن زیر کلاه او بودند !

غروب

درگوشه ی آسمان آبی خیالم

با تارتار مژه های خیالت

خورشیدی رسم نمودم

تا سرمای انجماد عشق وجودم

با گرمی و التهاب احساست ذوب گردد

اما

تو همیشه غروب بودی !