کپک زده مغزم را با سودای صبح گاهانه تو می جویم
تا شوری دریا را با طعم تلخ شوریش به جوشانم
ای تو که همراه منی ، عاشق منی ؟
تو که از صبح با من با برهنگی به تاریکی می رسانی
عاشق منی ؟
تو که حتی رنج زخم زبون کبوتری که گرسنگی خود را همراه خود میاورد ، نداری
عاشق منی ؟
راستش را بگو
منی که باتو بی تو تا زیر زمین این زمین رفتم
منی که با هستیت نیستیت تا اعماق ترین ترین دریا رفتم
باز هم خوابم ؟
راستش را بگو ؟
موهایت دارد صورتم را به شی ون می اندازد . ورش دار
شب بخیر
آخی چه قالب باحالیه نبیل خوشمان آمد. دل نوشتهات هم خوب بود. البته خیلی بیپاره.
راستش را بگو عاشق منی؟!!
خیلی قشنگ بود دوست عزیز
لذت بردم
مال اینه که فیلم زیاد میبینیییی.... روت تاثیر گذاشته