گلوگاه مرزی ام رو حلبی بریده
صدای غیرت از آیفون رمیده
دارد ترانه رسوایی سر می دهد ، چگونه با یخ آهو رو بزنم ؟
اصلآ چرا باید بزنم ! مگر پدر بزرگ به تو آبنبات چوبی نداد ؟
بیا لیس بزن ، این هم مال تو .....
دیشب خواب دیدم که به اسکندر دارند تجاوز میکنند ، از پشت
پنجره .....
جیغ زدن وافوری که سالهاست رنگ زرد تریاک رو ندیده
روزی سوداسراهای شب حال بزرگ منشان بود
امروز گوشه نشین گوشه گیر کتاب خانه پیرمرد
قدم هام رو باید آهسته تر بردارم
باید دنیا رو به حالت تعلیق در بیاورم ( اصلآ منشوریت میکنم تا اشکت در آد )
شاید تو بیایی ، این شب جمعه تو بیایی
ای کاش هنگام پاره کردن قلک پسر خاله همه سوراخ ها رو پوشانده بودم
سلام
زیبا و پر معنی مثل همیشه
بیستی رفیق
جالب بود
با شعری تازه منتظرم مهربان.
درکم کن
سلام نبیل خیلی حال امکه
دقیقا مثل اینه که خواب می بینی.....بعد بیدار میشی میبینی هیچی به هم ربط نداره
چگونه با یخ آهو رو بزنم؟...تا آخر این سطر رو اصلا درک نکردم.حسش نکردم
سامو علیکم داااااااش نبیل
صفاتو سالار توی وبم خجالتم داده بودی
این شعر شوما هم واس خودش دنیاییه ها
نفله ی این اشعارتم با مرام......
چه جوری می شه با یخ آهو رو زد؟یعنی چی؟
نمی دونم این مدل نوشتن دقیقا سبک ذهنیته یا هرازگاهی به خاطر بالا و پایین شدن زندگی ،موجش میاد سراغت.
در هر صورت فکر کنم شخصی تر از اینا بود که بخوام روش چیزی بگم.
ولی اینکه گفتی (دنیا رو به حالت تعلیق دربیاری)
من یه بار با دنیام این کارو کردم ، هیچ جوابی نداد.
سلام
دعوتید به یک کوتاه عاشقانه
سپاس
سلام دوست من
دعوتین به خانه ی جدید با خودشکنی
البته با کمی تاخیر
[بدرود][گل]
چه طو شد؟؟؟