نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

من و عاشقانه نوشتن

من ایستاده بودم و رو به رویم هفت آلت بدست 

زمانم در نوک انگشتانشان می چرخید 

این چه زمانی ست که با یک حنجره به پایان خواهد رسید 

آن هفت یکدست پوشی که آلتشان را به رخم می کشیدند 

اما نگاهشان زمینی بود زمین رو دوست داشتند .  

 

می خواهم به خاطره ی عشقی که گذشت لگد بزنم 

می خواهم تو را لخت در کنار دریاچه نقاشی بکنم  

می خواهم دستانم را در تو فرو بکنم  

نه ... نمیخواهم قهرمان داستان هایت شوم  

فقط ... میخواهم دستانم را در تو فرو بکنم  

می خواهم تو جیغ بزنی 

خورشید شوی 

بیا با من    

زیر آن برج بی سر 

آنجا میخواهم دستانم را در تو فرو بکنم  

 

بگذار گیسوانت را خرگوشی بکنم 

دوست دارم  

من 

رژ لب هایت را بکشم

می دانم داری بالا میاری

باز گفتی از گفتن آن شب 

که ان پیرمرد پیراهنی اسین کوتاه دارد 

نصیحتی هم چون لب دختری چهارده ساله 

هم چون کیسه یخی 

بر روی پریود یک دختر  

 

بوی تند و تیز شرجی من 

قهوه و سیگار . میز دونفره 

 

مسخره سکوت نخوردن گاندی 

احمق 

تو چه دانی که شکلات چیست  

 

بوق بوق کردن کتاب میرزا 

یک صندلی خالی  

     اون ور 

     برای نصرت 

 

من گره کور افکار تو را  

با دندون باز میکنم 

چون همه انگشتانم را 

هنگام چیدن گیلاس 

نهنگ ها خوردند 

 

نیمچه قطره بارانی که اینجا می آید 

ته مانده جیش کردن های من در پوشک ست . 

 

نبیلنوشت ......

از فرط بی هیچ ی ، چیز می نویسم 

همانطور که جهان از هیچ چیزی به همه چیزی تبدیل شده است یا شده ست  

 

اسلحه ات را بردار از روی سرم  

پسر همسایه  

چون دکمه ی بالایی را بسته ایی ، ما را نمی شناسی  

پسر همسایه ؟ 

من ان روز دیدم در ان خانه خلوت 

با برگ های تاریخ کتاب صنایع دستی درست می کردی  

پسر همسایه  

حالا در جیب هایت عطر میذاری  

پسر همسایه ! 

 

من دختری دیدم با چادر های گلمگولی 

با رنگ فشاری  

بر سر کوچه بن بستشان می نوشت 

ورود به محله ممنوع 

فلش هم گذاشت ، اینجوری ---------> 

 

ناز پرورده بار آمده ایی 

دخترم 

هم چون الویه ایی که این روزها ما برای نهار میخوریم 

دخترم  

 

پدربزرگ داشت فحش میداد 

ما او را خوردیم 

دست هایش را من خوردم 

پاهایش را برادرم 

مغزش را دختر همسایه  

وجدانش رو نمیدانم . اخه خیلی شلوغ بود  

پدر ، تو که بودی و دیدی  

پس فحش نده

لگد مال کردن تلیت

اینجا من شب ها عینک می زارم 

آفتابی 

تا سیاهی این افکار سیاه را سیاه تر ببینم  

آن ور چشمه دختری با گلدان  

ایستاده است  

نبض دست راستش میزند . دارد می زند  

 

تو هم توهم تو هم زدی  

اینجا چراغ قرمزه نه اتاق خوابت  

بی حضور آرزو لحظه های سگ سگی  

 

فریاد های نویسنده ای که دارد کبریت میزند  

چای نعناع 

افکارم ویار دارد 

 

من همه نوشته های دنیا رو به مسخره می گیرم  

من همه مرده های دنیا رو به مسخره می گیرم 

من دوباره همه مرده های دنیا رو به مسخره میگیرم 

 

من هفت تیری خواهم ساخت از  

توهم . ترحم . ترشح . تردید . تاپ دخترونه . تسبیح . تکبیر  

بیست و سه / هفت

 

نقطه چین کردن پاردوکس های روز تولد 

خط انداختن دیوارهای زخمی کاهگلی  

 تیک تیک ساعتی که این روزها دستم نیست   

 

شدم خرگوشی که دیازپام ۱۰ خورانده است  

 

کفش هایم کو ... ؟ 

یادم آمد ، داده ام تا بدوزند 

۳۰ دقیقه دیگر آماده می شود  

 

من تمام پیچ های سرگیچه ، تعفن و استفراغ را گذرانده ام 

اما باز هم دارم بالا میارم  

این گردونه ها کی تمام می شود ؟ 

 

 

پ ن : با تشکر از مونا ، که دوساله شدن وبم رو یاداوریم کرد .........