نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

نبیل پانیزه

مراوده با انسان ها کژراهه ای است به سوی خودنگری

۶X۴

 

یک خنده ملیح 

کمی شرم  

به ..، به ..، چه ( سورپریزی ) 

نیم رخ  

نه ، این طور ..، خوب 

یک لحظه ..، آه ..، 

تیک ، تاک 

ـــــــــ 

بسیار خوب  

خواننده عزیز آزاد باش دیگر  

با نور خوب و زاویه ی  مرغوب 

شش در چهار شما و فوری 

عکسی از آن جناب گرفتم ! 

و با این عکس ..، 

یک لحظه عبث ز زندگی ات را 

تثبیت کرده ام  

اما ..، در این میان حماقت خود را نیز 

تائید کرده ام  

 

                                  نصرت رحمانی . ( میعاد در لجن )

او یک شوخی بود ....

 

باز تردد گفته های نابهنگام . باز افکار خاموشفکرانی که آب یخ مینوشند . 

دوباره تشنج داد زدن  

کوه مکانی ست امن برای تو . دیوانه وار راه نرو 

دیوانه وار راه برو  

تجدید دخترک مهدکودکی که باز گریه سر میداد . باز آرزوی رهایی داشت 

هاله ی گل سرخ سرش نگاهش میکرد  

عسل هایی که از چشم هایش زده بود بیرون  

صدای جیک جیک جنجیشک هایی که از لای موهای پریشانش نغمه سرایی میکردند  

سمفونیک . سمفونیک و سمفونیک  .. .. ..  

استتار کردن بوی بد فحش هایی که میخواستی بدی . 

تفکیک مهر لابی یی که من ... دوستت دارم ... را بر پیشانی  

بوی ننگ گذرا را دارد  

 

وقتی که داشت کورمال کورمال دست هایش را در در مسیر باد به چپ و راست می چرخاند 

از پشت گوشش صدایی نیامد . شیون قاطر های فراری را میگویم  . 

دهگذری که با لباس سفید . حتی زیر درونیش  . داشت به دلقک نگاه میکرد  

در بازگشت اندود ته مانده فکرش راه برای نذول نفوذی حراج گذاشته بود 

دیشب

سلام به همه . اونایی که احمدرضا احمدی رو می شناسند ، دست ها بالا ..... 

 

دیشب ... 

 

دیشب ما هر سه نفر به مرگ فکر می کردیم  

سیبی را میان خود تقسیم کردیم 

سیبی سرخ نبود 

سیبی پژمرده و نزار بود 

سیب را در کوچه رها کردیم 

صدای دو عابر را شنیدیم 

که بر سر تقسیم سیب ستیز می کردند 

 دیشب ما سه نفر می خواستیم 

مرگ را میان خود تقسیم کنیم 

چاقو نداشتیم 

چاقوی ما کند بود 

مرگ هم عجله داشت 

که از خانه ما برود 

مهمان همسایه ما بود 

صدای شکستن بشقاب های همسایه را   

شنیدیم 

هر سه نفر به خواب رفتیم

( )

سرزمین مادری ام را مادرم خورد 

سرزمین پدری  ام  را پدرم خورد 

 کدام سرزمین ؟! 

کدام پستونک  

 

من که در دنیای لیلا متولد شدم . راستی ........ 

لیلا یم کو ؟ نمی دانم  

 

زمین سرد است و پاهایم پاپتی 

زمین گرم است و پاهایم پاپتی  

خط باریک قرمز را بگیر  

بادندان ...  

نعره بکش . لگد بزن . اصلا فحش بده اما نگو پستونکم کو ؟  

مگه گرسنه ای ؟؟؟ 

 

من تفاوت دارم با من 

او تفاوت دارد با او 

چقدر دوست دارم الان بمیرم 

نه ... 

اول دوست دارم دختری را ببوسم 

نه ... 

دهانم دارد بو می دهد  

ای کاش مونا قرص های نعنایم را پس میداد . 

  

 بعد از ۲۲ قرن سکوت ریش هایم را زدم . با دست های خودم زدم 

خیلی ساده بود . اینجوری وززززززززززززززززززز

شما باور دارید ؟!

شلوغیه اطرافم غیر باورپذیری یه  . نجواهایی که نجواکنندگانش  درگوشم به وزوز می رساید . 

که هر ........ چکش خویشتن داری خود را می کوبد  

می کوبد  

میکوبد . 

همه از ناگفته هایی کلام به دهن می نشانند که در آیینه خودبینی خود به تمیزی مشاهده کرده اند . آینه ای که در اتاق خواب و زیر پتوی خود در مشت دارند . 

............................. 

آیا می شود یقین داشت که این دنیا آسمانی ابی دارد ؟ 

آیا می شود باور کرد جنگل هایی که امروز هم سبز هستند دوباره عاشق شده باشند ؟ 

 

چند روزه که دهنده ایی روی درخت لوز ما ننشسته است . 

 

دوباره نجوا ها شروع شد ، حرف ، حرف است و مشت به دیوار  

بکوبیید 

بکوبیید  

  

باید به نجواها پوزخندی می زدم .  

 

وقتی بد نامی ه  پدر سگ را به سگ ولگردی میسپاریم  

وقتی دست های نشسته خود را تو سر هوا می کوبیم 

معلوم است که معده هایمان بو می دهد  

قرص نعنایم کو ووووووو ...... 

 

ای کاش نارسایی نازایی همه ترحم ها می خشکید . 

 

گوش هایم خسته شد ، کیسه یخ را بیاورید دارد دردش میگیرد .